» :: رمان زردچوبه به صبغه مرگ
نمی داند بیچاره مادرش چه حالی دارد، وقتی به سمت آهنگ «کُناری» از خانه بیرون
می آیند. خورشید بالای سر مادر کارگزار بر همه جسم است و می تواند درک کند،
تا می تواند از گرمای سوزانش بکاهد، که نمیکاهد؛ برایاینکه نسبت به مردم دیگر
وظیف هاش وزین است. طوری است که بی توهم و بی تفاوت نشان می دهد؛ اما ابن
تلف که شاهد آزار مادر باشد و او را درک کند. اگر باشد الگو خورشید تکلیف ی
ثقل نسبت به دیگر آدم ها ندارد.