فروش فایل

فروش فایل ,دانلود فایل,خرید فایل,دانلود رایگان فایل,دانلود رایگان

فروش فایل

فروش فایل ,دانلود فایل,خرید فایل,دانلود رایگان فایل,دانلود رایگان

کتاب رمان زویا – دانیل استیل


» :: کتاب افسانه زویا – دانیل استیل
دانیل استیل باب واحد زمان ( ۱۹۴۹ در کشور امریکا باب شهر پهلوان یورک به دنیا آمد او هر چند که در امریکا به دنیا آمده است لیک بهر اعظم کودکی اش را در فرانسه گذرانده است. تقریبا تا منتشر هفتمین کتاب دانیل استیل کسی به ظهور یک نویسنده بزرگ پی نبرد در واحد زمان ( ۱۹۸۱ یکی از دانشگاهای امریکا از او به سمت عنوان یکی از ۱۰ زنی که آفاق را تحت تاثیر خویش رسم دادند نام برد و نیویورک تایمزنیز در سال ۱۹۸۴ چهار اثر او را جز ۱۰ اثر پر فروش جهان قرار داد.در رد دانیل خانواده پر جمعیت و افراد آن که تمام یک اقبال متفاوتی می یابند یکی از مشخصه های اصلی او است قصه های او معمولا به سمت سر نوشت آدم های رایج و زندگی های معمولی می پردازند و سجیه های او اکثر از نوعی خوش بینی و ساده اندیشی مطلوب فرهنگ امریکایی حرف خوردارند . انیل سبک نویسنده پر کاری است و از او بیش از ۴۰ رمان در ۴۰ ارض جهان به سمت ۲۷ زبان ترجمه شده است . تذکره های سبک در دهه ۸۰ توانست ۳۸۱ هفته پی در پی در صدر جدول پر فروش ترین رمان های ایالات متحده بایستد و به سمت این انتظام رکوردی در کتاب رکورد های گینس ثبت آهسته ذکر این نکته الزامی است راه دراز خانه پر فروش ترین رمان دانیل استیل و ایضاً آکنده فروش ترین کتاب ماه می سال ۱۹۹۸ در امریکا شناخته شد سبک در دهه ۹۰ هم جز فعال ترین نویسندگان امریکایی است از افسانه های دانیل استیل چند سریال تلویزیونی ساخته شده است و بعضی از افسانه ها ی او نیز به فیلم حرف گردانده شده است.
دانیل استیل پرفروش ترین نویسنده هم‌دوره و هشتمین نویسنده تمام دوران که کتاب های پرفروش می نویسند.  ۸۰۰ هزارهزار نسخه فروخته شده. داستان های دانیل سبک در ژانر درام و رمان شناخته شده اند.
بخشی از تذکره رمان زویا :
زویا پاس دیگر چشمهایش را بست ارابه چون باد بر زمین یخ زده میلفزید ریزش آرام برف بر سنخ هایش بوسه های ریز و مرطوب بر جای میگذاشت و مژگانش را مبدل به اسم میکرد. به صدای زنگوله های اسبها که در گوشش به سمت مانند موسیقی حیات گوش میداد. همه اینها صداهایی بودند که از بچگی به آنها علاقه داشت.در هفده سالگی , عاطفه بزرگی میکرد , در واقع تقریبا یک زن شده بود با این همه هنوز احساس میکرد بنت بچه ای بیش نیست. فئودور اسبهای اسود زیبا را با تازیانه اش در میان برف ارشاد میکرد… هر چه تندر.و آنگاه که چشمهایش را گشود , توانست دهکده خارج تزارسکو سلو را ببیند.با خویش لبخندی زد و با چشمهای نیمه باز اهتمام کرد دو کاخ مشابه پشت دهکده را ببیند.یکی ازدستکشهایش را که آستر پوستی داشت کنار زد تا ببیند چه زمانی گذشته است.به مادر خود قول داده بود هنگام صرف شام خانه باشد…و ار زمان زیادی صحبت نکنند ,به موقع خانه خواهد رسید …لیک چطور امکان‌پذیر بود زیاد صحبت نکنند؟ماری عزیزترین دوستش بود تقریبا الگو یک خواهر.

فئودور سالخورده به او نگاهی کرد و لبخندی زد.زویا از اضطراب خنده اش گرفت. نهار عالی ای را پشت سر گذاشته بود.همیشه از کلاس باله خویش لذت میبرد و حتی حالا هم کفشهای باله اش روی صندلی پهلو او قرار داشت. رقصیدن از بهر التذاذ خاصی داشت ,از کودکی تنها آرزویش رقصیدن حیات , و گاهی صفت به ماری آرزویش را به نجوا میگفت. آرمان داشت بیش از تمام جسم فرار کند و به ماری اینسکی برود در آنجا زندگی کند و شب و نهار با باقی رقصندگان آموزش ببیند. این اندیشه باعث شد لبخندی بزند. رویایی بود که حتی نمیتوانست آن را بازگو کند , آدمهای دنیای او باب این صناعت حرفه ای نمیشدند.لینک از پنج سالگی میدانست که استعدادش را دارد و ید اقل درسهایش پیش مادام ناستوفا این دلخوشی را میداد که چیزی می آموزد که دوست دارد.ساعاتی که سابق مادام حیات ,سخت کار میکرد , و همیشه تصور میکرد یک روز فوکین ,استاد معروف سماع او را آشکار خواهد کرد. افکارش از باله به آشنا دوران بچگی اش بازآیی کالسکه دهکده را پشت سر میگذاشت و به طرف دختر دایی اش ماری می رفت…..

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.