» :: کتاب به آوازه اسم - مجموعه زلف
گزین گوی میگوید: آنگاه رطوبتیست که پیراهنش به تن چسبید. تر اگر شوی این
شعرها را بهتر میبینی.
باران!باران! باران! مقدمهای پابهپای خیس. که دوست این نوشته از کلاه و
کفش یا دستکش و شالگردنی که دوست راهگذر است کمکم به مغز استخوان رسد.
گزینگویه میگوید: بند نیست این ابرام خیس، که هرگز به هم نرسد. پشت
مینویسم و این رطوبتِ پراکنده بر مقدمه را همراه حرف نوشتنش پاک میکنم... به
آوازه خدا.
از متن کتاب:
و ید های تو پهن تر از برگ
و ریشه های تو بیشتر از باغ
و شب
چقدر درست باده گوید
ظریف زیر پرتو ماه
گلی با هزار سایه اش
تنها
خدا را
دعا می کرد.