» :: تذکره بستنی های باستانی
یادم هست آغاز بار که چیزی به کسی تقدیم کردم مربوط می شود به سمت خیلی قبلترها. یعنی
زمانی که پنج یا شش واحد زمان ( بیشتر نداشتم. مورد تقدیمی هم یک ملخ ارجمند صفت رنگ بود که
فلسهایش زیر پرتو خور به طرز مسحور کننده ای می درخشید و یک تکه چوب کوچک هم با
بند خیاطی بسته شده بود به یکی از پاهایش. همین تکنیک باعث می شد که وقتی باده خواست
بپرد، قید چرخه توی هوا حول چوب بچرخد و باعث نشاط و ابتهاج بیشتری بشود. این آلات بازی
یکی از داشته های بزرگ آن موقع هایم بود که با گشاده دستی بخشیدمش به سمت دختردایی مادر که
پا آن مدت هایم بود. پاداش ی این بخشش این شد که دخترک رنگش مثل فلسهای ملخ
سبز شد و چندتایی هم جیغ بنفش کشید و اسباب لعب صفت ذکرشده زیر پای پدر گرامی له شد و از
یک گوشمالی درست بازهم بی نصیب نماندم.