رخنه باب دل ها با شناخت فنون
فرزندم بس استحاله کرده، دیگه مثل گذشته
نیست، به حرف هایم گوش نمی دهد، نصایحم بی اثر شده، با دوستان تاب توان رمق قوت امین رفت و آمد می
کند، نمی دانم چه به گوش جوانم صفت اند که این جوری از خانه و کاشانه بری شده،
مثل سابق معلم ها و درس و مشقش را آشنا ندارد، اسم ها رفتارش تغییر کرده، با جنس
مخالف ارتباط پیدا کرده، کسی را آشنا دارد که اصلا باشان خانوادگی ما نمی سازد، پرخاشگر
شده خصوصا باب اسم خانه، هر چه می خواهم با او حرف بزنم نمی توانم، اما وقتی با دوست
اش گرم باده گیره پیشهها هاش تمام شدنی نیست و...
همسرم مثل سابق مرا دوست ندارد، وقتی در
اوقات نامزدی بودیم بی من تعیش نداشت و مرا مکمل وجود خودش می دانست، هر وقتی از او
دور می شدم پیوسته بیادم بود، برایم نامه باده نوشت، تلفن می زد، وقتی بر می گشتم...
رخنه در دل ها با شناخت فنون