۱- کتاب بوف اعمی راستگو هدایت . ۲ – تذکره جاندار به گور (شامل مجموعه حکایت های زیبا و کوتاه) صادق هدایت . ۳ – کتاب علویه خانم صادق هدایت را با فرمت اساس دی اف (pdf) و با جرم کم براتون آماده کردم که به راحتی میتونید دانلود و مطالعه کنید. پس از دانلود این تذکره ها تعدادی فایل pdf باب اختیارتون قرار میگیره که هم روی گوشی موبایل اندروید باز میشه هم روی کامپیوتر… امیدوارم از مطالعه کتابها مخصوصا کتاب بوف کور صادق هدایت لذت ببرید.
بوف کور شناخته شده ترین ایز صادق هدایت ادیب معاصر ایرانی، رمانی کوتاه و از شاهکارهای ادبیات ایران در سدهٔ ۲۰ میلادی است. این رمان به سبک فراواقع نوشته شده و تکگویی یک راوی است که دچار توهم و پندارهای روانی است. تذکره بوم کور تاکنون از فارسی به چندین زبان از جمله انگلیسی و فرانسه ترجمه شده است.
خلاصهٔ داستان :
تمامی رمان از زاویه دید اول بابا روایت میشود و از تاخت بخش نسبتاً جدا از هم ساخته شده است. این تاخت بخش گاه با استفاده از شباهت توصیفها و اشارهها به هم مربوط میشوند.
خلاصهٔ بخش نخست:
کتاب با این جملات مشهور ابتدا میشود «در تعیش زخمهایی هست که مثل خوره روح را آهسته و در انزوا میخورد و میتراشد. این دردها را نمیشود به کسی اظهار کرد؛ چون عموماً عادت دارند که این دردهای باورنکردنی را جزء اتفاقات و پیشآمدهای نادر و بدیع بشمارند و ار کسی بگوید یا بنویسد، مردم بر سَبیل عقاید جاری و عقاید خودشان سعی میکنند آن را با لبخند شکاک و تمسخرآمیز تلقی بکنند. زیرا بشر هنوز چاره و دوایی برایش آشکار نکرده و تنها داروی ثانیه فراموشی به توسط شراب و خواب مصنوعی بهوسیله افیون و مواد مخدره است؛ ولی افسوس که تأثیر اینگونه داروها موقت است و به جای تسکین پس از مدتی بر شدت درد میافزاید».
در این بهر اول شخص – که ساکن خانهای باب بیرون خندق در شهر ری است – به شرح یکی از این دردهای خورهوار میپردازد که برای خودش اتفاق افتاده. وی که حرفهٔ نقاشی روی قلمدان را انتخاب کردهاست به طرز مرموزی همیشه نقشی یکسان بر روی قلمدان میکشد که بند است از دختری در لباس سیاه که شاخهای گل نیلوفر آبی به پیرمردی که به حالت جوکیان هند چمباتمه زده و زیر درخت سروی نشستهاست هدیه میدهد. میان دختر و پیرمرد جوی ارزق بود دارد.
ماجرا از اینجا آغاز میشود که توشه راوی از رخنه رف پستوی خانهاش – که گویا اصلاً چنین سوراخی وجود نداشتهاست – منظرهای را که همواره نقاشی میکردهاست میبیند و مفتون نگاه دختر (اثیری) میشود و زندگیاش به طرز وحشتناکی دگرگون میگردد تا اینکه مغربهنگامی دختر را نشسته در کنار در خانهاش مییابد. دختر چندهنگامی بعد در رختخواب داستانسرا به طرز اسرارآمیزی جان میدهد. راوی طی قضیهای موفق میشود که چشمهای بنت را نقاشی و آن را لااقل برای خودش جاودانه کند. آنگاه دختر اثیری را قطعه قطعه کرده داخل چمدانی گذاشته و به سمت گورستان میبرد. گورکنی که مغاک بنت را حفر میکند خلال حفاری، گلدانی مییابد که بعداً به راوی به رسم یادگاری داده میشود. راوی پشت از بازگشت به خانه در کمال ناباوری درمییابد که برروی گلدان (گلدان راغه) یک خمیده چشم درست مثل آن جفت چشمی که همان شب کشیدهبود، کشیده شدهاست.
پشت داستانسرا تصمیم میگیرد برای مرتب کردن افکارش نقاشی خود و نقاشی گلدان را جلوی منقل تریاک روبروی خود بگذارد و تریاک بکشد. داستانسرا براثر استعمال تریاک به حالت خلسه میرود و باب عالم رویا به سدههای قبل بازمیگردد و خود را در محیطی جدید مییابد که علیرغم جدید بودن برایش کاملاً آشناست.