فروش فایل

فروش فایل ,دانلود فایل,خرید فایل,دانلود رایگان فایل,دانلود رایگان

فروش فایل

فروش فایل ,دانلود فایل,خرید فایل,دانلود رایگان فایل,دانلود رایگان

اینستاگرام را حرفه ای یاد بگیرید -اموزش قدم به قدم و تصویری -ترفند هایی که دیگران نمیدانند


» :: اینستاگرام را حرفه ایا ذکر بگیرید -اموزش قدم به قدم و تصویری -ترفند هایی که دیگران نمیدانند
چند صفحه را در عکس ها مشاهده کنید

آموزش قدم به قدم ه ک


» :: پرورش بی‌آغازی به قدم ه ک
با خواندن این کتاب میتوانید ی ه ک ر شوید پس فراغت چهره از دست ندید این کتاب با ارزانترین قیمت در اختیار شما قرار گرف

کتاب آموزش قدم به قدم رسم الگو پیراهن با مولر


» :: کتاب آموزش قدم به سمت قدم رسم الگو پیراهن با مولر
در دنیای امروز دوخت لباس با پیشرفت  و خلاقیت همگام شده است حرف آموزشهای این مطلب شما میتوانید به آسانی الگوی اولیه بالاتنه را بدون اعتراض طراحی کرده و آسان خیاطی کنید. با دریافت تذکره حاضر تا اگر با خیاطی آشنایی اندکی داشته باشید میتوانید به زودی  با آموزش های کتاب  برای خود الگو پیرهن آداب کنید.  آموزش کتاب به روشی آسان ، گام به سمت پا و همراه با تصاویر واضح و گویا می باشد. پس از مدتی به  این هنر خود افتخار می کنید و در بین دوستان خود میدرخشید.

آیا زندگی یک قدم زدن اتفاقیست؟


» :: آیا زندگی یک بی‌آغازی زدن اتفاقیست؟

آیا زندگی قدم زدن اتفاقیست؟ – هارولد کلمپ

آیا تعیش فقط یک قدم زدن اتفاقی (بدون برنامه) است؟ برخی از تحلیلگران درباره برخی دکان ها این طور اندیشه می کنند. احتمالا این پیش داوری به خاطر افراط در زندگیشان باشد. چاه کسی می داند؟ دیگران، و خویش من در آشکار آنها، می گوییم که زندگی از یک نظام طبیعی پیروی می کند. و برازنده سابق بینی است. اگرچه تاریخ دقیقا باب یک مکان یا زمان تکرار نمی شود، دوران حال اغلب در هماهنگی با حوادث گذشته است.
شما چاه اندیشه می کنید؟
اگر برای یافتن راهی بهتر و صفت تر به سوی آفریدگار اشتیاق زیادی دارید، به خواندن این کتاب ادامه دهید. حقیقتی که باب جستجویش هستید امکان‌پذیر است در دست شما باشد.

آیا زندگی قدم زندن اتفاقیست - هارولد کلمپ
آیا زندگی یک پیاده روی اتفاقی است ؟
خود در اداره برید بودم که پدری با دختر کوچکش وارد شدند. بچه باب حالی که کلیدی را محکم در دست گرفته بود، شروع به دویدن در سالن انتظار کرد. وقتی برای امعان صندوق انحطاط ام رفتم، دختر کوچولو دنبالم آمد و همینطور که کلید را وارد قفل و آن را باز می کردم با نگاهی مصمم مرا می نگریست. به سمت نظر می آمد که شیفته این فرایند شده، معلوم بود که کلیدش را در چندین جعبه و بدون هیچ موفقیتی امتحان کرده است.
او ایستاد و همین کوه طور که صندوق انحطاط ام را دوباره قفل می کردم، نگاه کرد. باب همین مدت کار پدرش تمام شد و آماده رفتن بود. بنت کوچکش را بغل کرد و به سمت در رفت، آن‌گاه به عقب کار برگشت و گفت : وقتی به این سن هستی و کلیدی داری، تمام دنیا یک قفل است….