سخن نخست
در بررسی و تحلیل نظام سیاسی اسلام در عصر غیبت، یعنی"ولایت فقیه"، مباحثی که غالباً مطرح میشود، صرفاً با استدلالهایعقلی و نقلی و استناد به مبانی و منابع نظری انجام میگیرد. برخی بهمقایسه نظام "ولایت فقیه" با نظام دموکراسی و لیبرالیسم میپردازند وبعضی به سراغ منابع فقهی و نظریات فقهاء میروند و دیگرانی بامراجعه به قرآن و سنت مسئله را پی میگیرند و گاهی هم به ادله عقلی ووجدانی تمسک میشود.
گرچه این مباحث و استدلالها، مفید و ضروری است، ولی اکنونکه بیش از 20 سال از اجرای اصل ولایت فقیه در کشور ضمیر اول شخص جمع میگذرد،یکی از شیوههای طرح مسئله، میزان توفیق این اصل در عرصه عمل وتجربه است و بررسی و پاسخ به این سؤال که "جمهوری اسلامیایران، پس از سقوط رژیم ستم شاهی، چه سود و زیانی ازتحقق و اجرای اصل ولایت فقیه به دست آورده است؟کارکرد مقام "ولی فقیه" در کشور ما چه بوده و عملکرد آن،مثبت یا منفی بوده است؟ اگر نظام سیاسی پس از پیروزیانقلاب اسلامی، به اصل ولایت فقیه، متکی نبود، چه آثار ونتایج مثبت یا منفی باب عرصه اداره جامعه، رخ میداد؟"
قطعاً تمام نظام سیاسی، نهایتاً حرف توجه به آثار و نتایج عملی اجرای آناست که ارزیابی میشود و مورد قبول یا ردّ انسانهای متفکر و فهیم قرارمیگیرد. بخصوص باب نظامات اسلامی ـ چه نظام سیاسی، یا اقتصادی یاتربیتی و ...