سئوال : آیا آدم زنده حق فروش اعضاى پیکر خود را دارد؟ ار فقیر و مسکین باشد چطور؟
جواب : دلیلى بر
عدم اجازه فروش فى نفسه به سمت نظر نرسیده, مگر این که خطر جانى یا عوارض غیرقابل تحمل
در پى داشته باشد که در این صورت جایز نیست و در هر حال فقر مجوّز فروش نمى شود.
سئوال : فردى محکوم به اعدام شده و مى خواهد عضوى یا اعضاى بدنش را به سمت افراد مضطر هدیه کند و در ازاء ثانیه از حاکم شرع تخفیفى بخواهد, آیا مى تواند حکم اعدامش را تخفیف دهد؟ و اگر تخفیف را پیمان کند, آیا این پیمان صحیح است؟
جواب : در
مواردى, حاکم آیین مى تواند طبق موازین آیین تخفیف بدهد, ولى ظاهراً مورد سؤال از آن
موارد نباشد. باب عین اسم اگر حاکم شرع صلاح دانست بعید نیست که طبق ولایت عامّه اى
که دارد بتواند چنین تخفیفى را بدهد, ولى محکوم را باب اهداى اعضا مخیر کند نه به
صورت شرط, آن بازهم نسبت به سمت اعضایى که مجاز به اهدا است نه مطلقاً, بلى اگر اعدام
مربوط به اسم الناس باشد, حاکم چنین حقى را ندارد.
سئوال : اگر احتمال بدهیم با برداشتن یک یا قید آلت از شخصى که زنده است در آینده نزدیک یا دور, وى دچار عوارض خفیف یا شدید خواهد شد و از طرفى نجات جان بیمار دیگرى وابسته به همین کار باشد و مورد دیگرى نیز در دست رس نباشد, آیا مجازیم بری آگاهى دادن به بابا پیوند دهنده, چنین کارى را انجام دهیم؟ اگر به سمت وى اطلاع بدهیم و حرف تمایل وى آلت پیوندى را از بدنش خارج کنیم, باب صورت ایجاد عارضه در وى, آیا پزشک مسئول است؟
پاسخ : ار جان پیوند دهنده در خطر باشد جایز نیست,
هر قید جان بیمارى وابسته به آن باشد و ار بدون آگاه کردن وى چنین کارى شد و خطرى
آگاه او گردید, پزشک اسم است و در فرض آگاه کردن وى نیز چنان چه پزشک شرط عدم
ضمان نکرده باشد, اسم است.
2ـ آیا صرف ضرورتِ نجاتِ روان مسلمانان نیازمند به پیوند عضو, براى جواز انقطاع عضو کافى است, یا اذن قبلى و وصیت صاحب عضو لازم است؟
قطع اعضاى میت مسلمان جایز نیست, مگر این که حفظ جان یا سلامتى مسلمانى اسم بر انقطاع و پیوند آن باشد و از غیر صفت حنیف جایگزین نباشد که در این ضروری جایز است و در این صورت اذن قبلى و وصیت بایست نیست, ولى بنابراحتیاط دیه آن را طبق مسئله 1946 بدهند حرف براى میت باب امور خیریه مصرف شود.
ارتداد چیست؟
ارتداد نیز طوری که در کلمه آمده عبارت است از رجوع و برگشت. در تاج العروس ج 2 ص 351 ط 3 مکتبه الحیاة آمده است «ارتددو ارتدعنه تحول» و سپس می گوید «و منه الردة عن الاسلام ای الرجوه عنه و ارتد فلان عن دینه ازا کفربعد اسلامه» یعنی .. دسته از اسلام بکسر راء بمعنی رجوع و برگشت از اسلام است و فرموده می شود فلانی از دینش مرتد گردید یعنی پس از اسلام به سمت کفر رجوع کرد.
و از این سخنان استفاده می شود که ارتداد باب اصطلاح فقهی و حقوقی بیک معنی است و تفاوتی بین معنای لغوی و فقهی آن نیست. فلزا شهید آغاز در کتاب شریف لمعه در تعریف الحاد می فرماید: «الارتداد و هو الکفربعد الاسلام» یعنی ارتداد عبارت است از کفر بعد از اسلام شارح أن مرحوم شهید ثانی باب توضیح این عبارت می فرماید: «والکفریکون بنیة و بقول کفر و فعل مکفر فالاول العزم علی الکفر و لوفی وقت مترقب و فی حکمه الترددفیه والثانی کنفی الصانع لفظاً و الرسل و تکذیب ایلچی و تحلیل صفت بالا جماع کالزنا و عکسه کالنکاح و نفی و جوب مجمع علیه کرکعة خود الصلوات الخمس و عکسه کوجوب صلاة سادسة یومیه» (1). یعنی کفر گاهی حرف نیت و گاهی با گفتاری کفرآمیز و گاهی حرف کاری کفرآور متحقق می شود در صورت نخست آهنگ و تصمیم حرف کفر هر چند در زمان آینده باشد موجب کفر می شود ودر حکم عزم بر کفر آمدوشد باب اسلام می باشد یعنی ار کسی باب حقانیت دین خود شک نماید از اسلام برون می گردد و در صورت دوم که کلامی کفر آمیز از او سرزند نیز کافر می گردد مانند اینکه صانع عالم و آفریدگار آفاق هستی جل جلاله را حرف لفظ نفی نماید و یا همه و یا یکی از رسولان الهی را انکار کند و یا آنکه حرامی را که با آرمش امت اسلام حرام است بسان زنا حلال بداند و یا برعکس حلالی را که همه امت اسلامی آن را حلال می دانند حرام بداند و یا برعکس حلالی را که تمام امت اسلامی واجب می دانند بایستگی ثانیه را نفی نماید مانند اینکه یک رکعت از نمازهای پنجگانه را مورد انکار رسم دهر و یا غیر واجبی را بایسته بداند مانند اینکه معتقد به نمازهای ششگانه گردد و سپس دستور و قاعده ای را برای اجرا ارتداد بیان می فرمایند: و می گویند «والظابط انکار ضمیر اول شخص جمع علم خود الدین ضرورة یعنی ضابطه در ارتداد این است که شخصی یک ضروری از ضروریات دین را انکار نماید و سپس می فرماید: «و لافرق فی القول بین و قوعه عناداً او اعتقاداً او استهزاء» حملا علی الظاهر یعنی در تحقق کفر در صورتیکه حرف گفتار باشد فرقی نیست بین آنکه از روی عناد و یا اعتقاد و یا استهزاء و مسخره بوده باشد.
حرف فرمت exe.
فمینیسم، جنبشى سازمان یافته براى ید یابى به حقوق زنان و ایدئولوژىایى براى دگرگونى اجتماع است؛ که هدف آن، صرفا اجرا برابرى اجتماعى زنان نیست، بلکه رؤیاى دفع اشکال تبعیض و ستم نژادى را باب سر مىپروراند.
تمام گرایشهایى که زیر چتر گسترده این اختلاج گرد آمدهاند، در این باورند که زنان حرف بىعدالتى و نابرابرى روبهرو شدهاند؛ اما درباره علل آزار حرف آنان، تحلیلهاى مختلفى ارائه مىدهند و بر همین پایه، راهبردهاى متفاوتى نیز پیشنهاد مىکنند.
نخستین بار، واژه فمینیسم (Feminisme) در یک متن پزشکى به سمت زبان فرانسه، براى تشریح گونهاى وقفه در رشد اندامها و خصایص جنسى بیماران مردى به کار رفت که تصور مىشد از خصوصیات زنانه یافتن بدن خویش در آزار بود. سپس الکساندر دوما، نویسنده فرانسوى، این واژه را در جزوهاى حرف آغاز «مرد و زن»، درباره زناى شوهردار و زنانى به کاربرد که به گونهاى ظاهرا صفت رفتار مىکردند.(1)