فروش فایل

فروش فایل ,دانلود فایل,خرید فایل,دانلود رایگان فایل,دانلود رایگان

فروش فایل

فروش فایل ,دانلود فایل,خرید فایل,دانلود رایگان فایل,دانلود رایگان

یلدا


» :: یلدا
افسانه انبوه زیبا یلدا از مودب پور  که توسط بنده تایپ شده و تهیه گردیده است
ساعت حدود یازده بامداد بود. حرف دفتر پدرم، حرف شرکت بودم که موبایلم زنگ زد. داشتم اطلس ای چهره که برای یه ساختمون
بلند و طراحی کرده بودم به سمت پدرم نشون می دادم. ازش پوزش خواهی کردم و تلفن رو جواب دادم.
 بله، بفرمائین.
نیما  الو سیاوش! برس که ... بابام تِرِکید!
« آروم تو تلفن گفتم »
رو صفت می کنیم. « فن ها » نیما اکنون وقت ندارم، نیم گاهنما دیگه بهتت زنگ می زن. داریم با پدرم
نیما  صدات درست نمی آد! دارین حرف بابات زن ها چهره چک می کنین؟!
 خفه شی نیما! زن خیر ، فن!
نیما  ول کن ... بابای کچلت رو! می غایب ... بابام تِرِکید! ...................
و ادامه حکایت را در تذکره مطالعه کنید 
فرمت تذکره PDF